ابزار پرده خوش آمدگویی
ابزار وبلاگ
تیر 90 - کوسالان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به گفته "استفان بروگامر"، پرورش دهنده این مار، این پیتون دو سر دومین نمونه شناخته شده در دنیا است.

این نوع مار که همچنین با نام "پیتون رویال" نیز شناخته می شود سمی نیست.

براساس گزارش اشپیگل، این مار اصلیت آفریقایی دارد و در سالهای اخیر به یک حیوان خانگی تبدیل شده است. طول نمونه های بزرگسال این مار می تواند به حدود 120 سانتیمتر برسد.




تاریخ : سه شنبه 90/4/14 | 1:57 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 

این نامه رو کسی نوشته که صبح تا شب جلوی تلویزیون و کامپیوتر بوده وتنها سرگرمیش هم این بوده که بشینه و تبلیغات قشنگ تلویزیون و اینترنت رو از اول تا آخر نگاه کنه .خودتون بخونین عاقبت چنین آدمی چی می شه …

 

سلام

سلامی که گرمای آن از مهیاگاز و کیفیت سینجرگاز و نوع آوری نیک کالا با ضمانت ? ساله امیدوارم صمیمانه بوسه مرا پذیرا باشی و آنرا با چسب دوقلوی ? دقیقه ای جلاسنج به لبانت بچسبانی. امشب با تمام غمهایم کنار مهیا گاز نشسته ام و با خودکار بل این نامه را می نویسم زیرا این نام نیک است که می ماند، هنگامی که از من جدا شدی و آن نگاه سرد را از من گذراندی این فقط ضد یخ کاسپین بود که پیکر یخ زده ام را آب کرد و این بیمه آسیا و ایران بود که آسایشم را فراهم کرد، همانطورکه نیاز امروز پشتوانه فردا است باید اعتراف کنم که نگاهت اثر عجیبی بر کاست دنا و طه بر جا گذاشته. دلم می خواهد بر قله بینالود سفر کنیم و در لابلای کوه های سر به فلک کشیده بهانه نمکی بخوریم. بیا تا راه سخت و طاقت فرسای زندگی را با پژو پرشیای جدید که افتخار ملی است آغاز کنیم و با روغن ترمزهای سپهر و فومن شیمی آسوده خاطر سفر کنیم. بیا تا پیچهای زندگی را با ابزار مهدی باز کنیم و عشقمان را با ساختمان از پیش ساخته شده ی بانک مسکن بهتر آغاز کنیم و سقفش را ایزوگام شرق کنیم. و آن را با کاغذ دیواری نائین زینت دهیم و مانند خانه سبز همه اش را سبز کنیم و اتاقهایش را با فرش محتشم کاشان و ستاره کویر یزد رنگین کمان کنیم

بیا تا دلهای سوخته مان را با کرم ضد آفتاب ب ب ک مرهم بگذاریم، بیا روزهایمان را با خمیر دندان داروگر ? که حاوی فلوراید است آغاز کنیم و عشقمان را با صدای بلند از دل دوو پخش جدید پارس پخش کنیم و اشکمان را با دستمال کاذغی نرمه پاک کنیم.بیا تا دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد .




تاریخ : سه شنبه 90/4/14 | 9:40 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز با هم صحبت می کردند و هیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز : یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند و درمورد آن هم چیزی نپرسد. 

در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از وی قطع امید کردند. درحالی که با یکدیگر امور باقی را رفع و رجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را آورد و نزد همسرش برد.

پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس از او خواست تا در جعبه را باز کند. وقتی پیرمرد در جعبه را باز کرد دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ 95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد در این باره از همسرش سوال نمود.
پیرزن گفت : هنگامی که ما قول و قرار
ازدواج گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنند او به من گفت که هروقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم.

پیرمرد به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترکشان از دست او رنجیده بود از این بابت در دلش شادمان شد پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس اینها از کجا آمده؟

پیرزن در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست اورده ام!!!!




تاریخ : چهارشنبه 90/4/8 | 8:36 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد . BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.
قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد ولذّت بیشتری ببرد. چند شاخ مو بر بالای سرش در تب و تاب بود و با حرکت باد به این سوی و آن سوی می‌رفت. پای را بر پدال گاز فشرد و اتومبیل گویی پرنده‌ای بود رها شده از قفس. سرعت به 160 کیلومتر در ساعت رسید.
مرد به اوج هیجان رسیده بود. نگاهی به آینه انداخت. دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او می‌آید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است.
مرد اندکی مردّد ماند که از سرعت بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد. لَختی اندیشید. سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد بر سرعتش افزود. به 180 رسید و سپس 200 را پشت سر گذاشت، از 220 گذشت و به 240 رسید. اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و او دانست که پلیس را مغلوب کرده است.
ناگهان به خود آمد و گفت، "مرا چه می‌شود که در این سنّ و سال با این سرعت میرانم؟ باشد که بایستم تا او بیاید و بدانم چه می‌خواهد." از سرعتش کاست و سپس در کنار جادّه منتظر ایستاد تا پلیس برسد.
اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقّف کرد. افسر پلیس به سوی او آمد، نگاهی به ساعتش انداخت و گفت، "ده دقیقه دیگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخّصی بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. خصوصا اینکه به هشدار من توجهی نکردی و وقتی منو پشت سرت دیدی سرعتت رو بیشتر و بیشتر کرده و از دست پلیس فرار کردی. تنها اگر دلیلی قانع‌کننده داشته باشی که چرا به این سرعت می‌راندی، می‌گذارم بروی."
مرد میانسال نگاهی به افسر کرد و گفت، "می‌دونی، جناب سروان؛ سال‌ها قبل زن من با یک افسر پلیس فرار کرد. وقتی شما رو آژیر کشان پشت سرم دیدم، تصوّر کردم داری اونو برمی‌گردونی"!
افسر
خندید و گفت: "روز خوبی داشته باشید، آقا" و برگشته سوار اتومبیلش شد و رفت.!!!!

 




تاریخ : چهارشنبه 90/4/8 | 8:35 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 

بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار  دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب ا کیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.
به مرده شوی بگویید مرا با چوبک بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.
چون تمام آرزوهایم را به گور می‌برم، سعی کنید قبر مرا بزرگ بسازید که جای جسدم بشود

 




تاریخ : چهارشنبه 90/4/8 | 8:33 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

اسم تمام قاره‌ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان می‌یابد  .

-
مقاوم‌ترین ماهیچه در بدن، زبان است.

-
شما نمی‌توانید با حبس نفستان، خودکشی کنید.

-
محال است که آرنج‌تان را بلیسید.

-
جلیقه ضد گلوله، ضد آتش، برف‌پاک‌کن‌های شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند.

-
پروانه‌ها با پاهایشان می‌چشند.

-
نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است.

-
اکثر افراد در کمتر از 7 دقیقه خوابشان می‌برد!

- 56%
افرادی که دست چپ هستند، تایپیستند.


- غیر ممکن است که بتوانی با چشمان باز، عطسه کنی!

-
ما در طول زندگی‌مان، 18 کیلو پوست می‌اندازیم.

-
یکی از شگفتی‌های ریاضی این است‌ که وقتی عدد 111111111 را در خودش ضرب کنی، جواب خواهد شد؛ 12345678987654321

- لئو‌ناردو داوینچی می‌توانسته با یک دستش بنویسد و با دست دیگرش نقاشی کند!

-
فاصله بین مچ دست تا آرنج برابر با طول کف پا است.

-
از دست دادن تنها 1% از آب بدن موجب تشنگی می شود.

-
زنان دو برابر مردان چشمک می زنند.

-
خورشید ?????? مرتبه بزرگتر از زمین است!

-
هر تکه کاغذ را نمی‌توان بیش از 9 بار تا کرد.

-
وقتی مگس بر روی یک میله فولادی می‌نشیند، میله فولادی به اندازه دو میلیونیم میلیمتر خم می‌شود.

-
عدد 2520 را می‌توان بر اعداد 1 تا 10 تقسیم نمود، بدون آن‌که خارج قسمت کسری داشته باشد.

-
شیشه در ظاهر جامد به نظر می‌رسد ولی در واقع مایعی است که بسیار کند حرکت می‌کند.

-
در هر ثانیه بیش از 5000 بیلیون بیلیون الکترون به صفحه تلویزیون برخورد می‌کند و تصویری را که شما تماشا می‌کنید، بوجود می‌آورد

-
شانس شبیه بودن دو اثر انگشت، یک به 64 میلیارد است.

-
تنها قسمت بدن که خون ندارد، قرینه چشم است

 




تاریخ : سه شنبه 90/4/7 | 1:1 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

رمضان

تدارک 4 شبکه برای یک ماه

سریالهای شبکه‌های مختلف برای ماه مبارک رمضان

 

شبکه سریال                        

کارگردان              

بازیگران

1

راه ‌طولانی خانه رضا کریمی رضا کیانیان، افسانه بایگان، شهرزادکمال‌زاده، خاطره حاتمی، مهروزناصرشریف، پرویز پورحسینی، صادق هاتفی، پیام دهکردی،مریم کاویانی، امیدروحانی، خسرو امیرصادقی و بیژن بنفشه‌خواه

1

اگر فردا بیاید بهرام بهرامیان مسعود رایگان، مهرداد صدیقیان، خاطره اسدی، فریبا کوثری، علی سلیمانی، داریوش کاردان، هدی زین‌العابدین و شبنم مقدمی

2

سی امین روز جواد افشار هومن سیدی، سیما تیرانداز، محمود عزیزی، رزیتا غفاری، آزاده صمدی، مهران رجبی، میرطاهر مظلومی، بهرام ابراهیمی، صفا آقاجانی، کوروش سلیمانی، فرشته سرابندی، الناز حبیبی، افشین سنگ چاپ، رضا آحادی، شیرین نصرتی، عزیز هنرآموز، سپیده عنایتی، حمید مرادی، انوشیروان ارجمند، اتابک نادری و پژمان بازغی

2

چمدان خسرو ملکان  

3

 پنج کیلومتر تا بهشت علیرضا افخمی داریوش فرهنگ، شهرام قائدی، رضا توکلی، مهدی سلوکی، شهنام شهابی، پردیس افکاری، شبنم قلی‌خانی و نفیسه روشن

تهران

تکیه بر باد محمود معظمی فرامرز قریبیان، مهدی فخیم‌زاده، افسانه پاکرو، شهرام عبدلی، بهزاد خداویسی، شراره دولت‌آبادی، گلاره عباسی، نگین معتضدی، محمد مهدوی

 




تاریخ : دوشنبه 90/4/6 | 10:37 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 

 

در زمانهای قدیم یه روز سه تا پسر بچه میرن پیش ملانصرالدین میگن ما ده تا گردو داریم میشه اینها رو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟

ملا میگه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟

بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.

ملا هشت تا گردو میده به اولی دو تا میده به دومی و دو تا پس گردنی محکم هم می زنه به سومی ! بچه ها شاکی میشن میگن این چه عدالتیه ملا؟

ملا میگه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده !

 




تاریخ : دوشنبه 90/4/6 | 10:31 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

می خواهید بدانید شما دارای چه شخصیتی هستید!؟ازروی گروه خونی شما

به ادامه مطلب بروید

ادامه مطلب...


تاریخ : دوشنبه 90/4/6 | 10:28 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

نوشابه گازدار

 وقتی یک لیوان نوشابه نوش جان می‌کنید:

 10 دقیقه بعد

10 قاشق چایخوری شکر وارد بدن‌تان می‌شود. می‌دانید چرا با وجود خوردن این حجم شکر دچار استفراغ نمی‌شوید؟ چون اسید فسفریک، کمی طعم آن را می‌گیرد و شیرینی‌اش را خنثی می‌کند.

 20 دقیقه بعد

قند خون‌تان بالا می‌رود و به ترشح ناگهانی و یک‌جای انسولین منجر می‌شود. کبدتان شروع می‌کند به تبدیل قند به چربی تا قند خون، بیشتر از این بالا نرود.

 40 دقیقه بعد

حالا دیگر جذب کافئین کامل شده، مردمک‌های‌تان گشاد می‌شود، فشار خون‌تان بالا می‌رود و در پاسخ به این حالت، کبدتان قند را به داخل جریان خون رها می‌کند. گیرنده‌های آدنوزین مغز حالا بلوک می‌شوند تا از احساس خواب‌آلودگی جلوگیری کنند.

 45 دقیقه بعد

ترشح دوپامین افزایش پیدا می‌کند و مراکز خاصی در مغز که حالت سرخوشی ایجاد می‌کنند، تحریک می‌شوند. این همان مکانیسمی است که در مصرف هروئین به ایجاد سرخوشی منجر می‌شود.

 60 دقیقه بعد

اسیدفسفریک موجود در نوشابه، داخل روده کوچک، به کلسیم، منیزیم و روی می‌چسبد. متابولیسم بدن افزایش پیدا می‌کند. میزان بالای قند خون و شیرین‌کننده‌های مصنوعی، دفع هرچه بیشتر کلسیم را از طریق ادرار باعث می‌شوند.

 مدتی بعدتر

کافئین در نقش یک داروی مدر (ادرارآور) وارد عمل می‌شود. حالا دیگر کلسیم و منیزیم و روی که قرار بود جذب بدن شود، بیش از پیش از طریق ادرار دفع می‌شود و به همراه آن مقادیر زیادی آب، سدیم و دیگر الکترولیت‌ها نیز از دست می‌رود.

 ... و بالاخره

کم‌کم آن غوغایی که در بدن‌تان ایجاد شده بود فروکش می‌کند و نوبت به افت قند می‌رسد. در این مرحله یا خیلی حساس و تحریک‌پذیر می‌شوید یا خیلی کرخت و بی‌حال. حالا دیگر تمام آن آبی را که از طریق نوشابه وارد بدن خود کرده بودید، دفع کرده‌اید؛ آبی که می‌شد به جای اسید و کافئین و شکر، حاوی مواد مفیدی برای بدن‌تان باشد. تا چند ساعت بعد اثر کافئین هم از بین می‌رود و شما هوس یک نوشابه دیگر می‌کنید




تاریخ : دوشنبه 90/4/6 | 10:23 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.