اینجا که دنیا اسمشه ، غربت نشینی رسمشه
با ما که دل پاکیزه ایم ، گویی همیشه خصمشه
دنیا یه روز خودکشیه ، یه روز پر از دلخوشیه
اما برای ما فقط ، یه تابلو نقاشیه
عشق های بی دست و بی پا ، یخ زده در دست های ما
آی روزگار ما زنده ایم ، نفس نکش به جای ما
آی آدما بسه دیگه ، این برزخه یا زندگی
موندیم جدا ازهمدیگه ، فقط به جرم سادگی
تاریخ : یکشنبه 89/12/1 | 2:14 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر