?
ترفند فوق العاده جالب عابر بانک
اگر سارقان شما را وادار کردند که از کارت عابر بانکتان پول بگیرند شما رمز
کارتتان را به صورت معکوس (یعنی از آخر به اول) وارد کنید مثلا اگر کلمه
عبور شما 1254 میباشد شما عدد 4521 را وارد کنید. با این کار عابر بانک
به شما پول میدهد ولی در عین حال دستگاه به صورت خودکار پلیس را در
جریان سرقت قرار میدهد. این قابلیتی است که تمام دستگاههای خودپرداز
دارند ولی اکثر مردم از آن بی خبرند.
تصاویر جالب از ده مکان فوق محرمانه جهان
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!
این شعر توسط یک بچه آفریقایی نوشته شده و استدلال شگفت انگیزی داره :
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم، وقتی
مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم... و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ
میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض
میشی، سبزی، و وقتی می میری، خاکستری ای... و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟
هر گز محبت را گدایی نکن زیرا به گدا
چیز با ارزشی نمی دهند
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که سحرگاه کسی
بقچه در زیر بغل، راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی اوبرخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،
و در این شهر سحرخیزی نیست
آن کس که بداند و بداند که بداند اسب خرد از گنبد گردون بجهاند!
آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار کنیدش که بسی خفته نماند!
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند!
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند!
A woman goes to the doctor, beaten black and blue. . . . .
زنی با سر و صورت کبود و زخمی سراغ دکتر میره
Doctor: "What happened?"
دکتر می پرسه: چه اتفاقی افتاده؟
Woman: "Doctor, I don"t know what to do. Every time my husband comes home drunk he beats me to a pulp..."
خانم در جواب میگه: دکتر، دیگه نمی دونم چکار کنم. هر وقت شوهرم مست میاد خونه، منو زیر مشت و لگد له می کنه.
Doctor: "I have a real good medicine against that: When your husband comes home drunk, just take a cup of green tea and start gargling with it... Just gargle and gargle".
دکتر گفت: خبو دوای دردت پیش منه: هر وقت شوهرت مست اومد خونه، یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن. و این کار رو ادامه بده.
2 weeks later she comes back to the doctor and looks reborn and fresh again.
دو هفته بعد،اون خانم با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت.
Woman: "Doc, that was a brilliant idea! Every time my husband came home drunk I gargled repeatedly with green tea and he never touched me.
خانم گفت: دکتر، پیشنهادتون فوق العاده بود. هر بار شوهرم مست اومد خونه، من شروع کردم به قرقره کردن چای و شوهرم دیگه به من کاری نداشت.
Doctor: "You see how keeping your mouth shut helps!!!
دکتر گفت: میبینی اگه جلوی زبونت رو بگیری خیلی چیزا حل میشن!!
پیرمرد و صندوق صدقات
پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد.
دست برد و از جیب کوچک جلیقهاش سکهای بیرون آورد.
در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد: صدقه عمر را
زیاد میکند، منصرف شد!!!