ابزار پرده خوش آمدگویی
ابزار وبلاگ
فروردین 91 - کوسالان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این عکس رادریکی ازوبلاگهای پاوه دیدم

بسیارمراتحت تاثیرقرارداد حیفم اومدشماهم

نبینید وبه این سئوال جواب ندهید .

پس کی شرمنده  باشد ؟ شما بگویید.

 

http://up98.org/upload/server1/02/g/bt9p91cf1sbtlqlgg5j3.jpg




تاریخ : سه شنبه 91/1/15 | 5:27 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 سلامتیه اون پسری که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هیچی نگفت...
..
 20سالش شد باباش زد تو گوشش هیچی نگفت....
..
 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زیر گریه...!!!
..

باباش گفت چرا گریه میکنی..؟
...

گفت: آخه اونوقتا دستت نمی لرزید





تاریخ : سه شنبه 91/1/15 | 4:53 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

خدایا!چطور میتوانم باهات درددل کنم؟!

وقتی که میبینم قضیه ی یوسف و زلیخا رو فوری تو کتابت نوشتی تا همه بخونن......




تاریخ : سه شنبه 91/1/15 | 1:26 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام تنبیهم کرد و همه به من خندیدند...

اما من خدایی را کشیده بودم که همه میگفتند دیدنی نیست.............




تاریخ : سه شنبه 91/1/15 | 1:5 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

ازمرغ فروش می خواهید که مرغ راپاک کند وتمام پوست و اشغال وچربی
و دل و روده انرا بگیرد
او هم این کار رامی کند و زواید را درپاتیلی میریزد ومرغ پاک کرده را به بیش از
دو برابرقیمت به شمامی فروشدبلبلبلو

چندروزبعدبرای فرزندان دلبندتان باقیمت های گزاف پیتزا یا ساندویچ کالباس و
سوسیس سفارش میدهیدخیلی خنده‌دار

وچه بسا خودتان هم با لذت ناخنکی به ان می زنید
وکلی خوشحال می شویدکه چه غذای دلچسبی برای فرزندانتان خریده اید
غافل ازاین که همان پوست و دل و روده و پی و چربی های مملو از هورمون
را که چند روزقبل به قیوت مرغ کامل و پاک نکرده خریده و سپس دور ریخته بودیدترسیدم

دوباره خریده اید و بالذت شاهدخورده شدن انها توسط فرزندان عزیز و دلبندتان هستید
بعدهم غصه می خورید که چراسینه پسرهشت نه ساله دلبندتان مانند سینه
های یک دختر سیزده ساله شده و کم کم دارد نیاز به سینه بند پیدا میکند.وااااای

 و دلخراش تر انکه همین فرزندی راکه ازجان خود عزیزتر می دارید به
سی سالگی نرسیده به دلیل چاقی و اختلالات هورمونی و گرفتگی عروق
باید از این مطب به ان مطب و از این بیمارستان به ان بیمارستان ببرید و بر
بخت بد او و بخت بدخودتان نفرین کنیدآفرین

 




تاریخ : سه شنبه 91/1/8 | 6:24 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

شعرکرها نشینی

مردم باینه دیار ای بدبختیهدعوا
مردم بیایید و نظارگر این ماجرای تلخ من باشید
له من بدبخت تر وی شاره نیه
زیرا از من بدبخت تر در این شهر وجود ندارد
بنده یه-ی نفر کرانشینم
چو عزیز مردی دایم غمینم

من یک کرایه نشین هستم که
همانند کسانی که عزیزی را از دست داده باشند همیشه غمگین هستم


نه خارج مذهب نه جداس دینم
ار دعاد گیراس بکر نفرینم

این در حالیست که نه دین جدایی از بعضی ها دارم و نه بی ایمان
اگر دعایت گیراست مرا نفرین کن و برای من طلب مرگ کن

بشکم لی دنیا دیتر نمینم
راحت بوم و دس کرانشینی


باشد که دیگر در این جهان نباشم
شاید بشود که از دست کرایه نشینی خلاصی بیابم

نایت اسکین

توای بزانی سگ و حالم نو
آسایش نیرم نه روژ و نه شو

اگر میخوای اوضاع احوالم را بدانی همین بس که حتی سگ هم از من وضع بهتری دارد (مطمئن نیستم درست ترجمه کرده باشم)
نه روز و نه شب آسایش ندارم ...

صب تا ایواره هامه تق و دو
صب تا شب در حال سگ دو زدن هستم
تا سرمانگ بای دو تیکه اسپو
تا اینکه سر ماه می آید و دو تکه اسباب منزل را
یابم بفروشم با بنمه گرو
یا ببرم بفروشم یا گرو بگذارم
ایشم کراگم بلکم نمینی
چکار کنم که میخواهم کرایه عقب افتاده ام دیگر نماند
چه بکم و دس کرانشینی
داد و هر کس بم حقم نیه سینی

آخ چکار کنم از دست کرایه نشینی
به چه کسی داد ببرم که حقم را بگیرد...

نایت اسکین

ژنم جارو کش خوم قاپچی درم
و فصل زمسان وفر پاکو کرم


خانمم جاروکش خانه ی صاحب خانه شده و خودم دربان منزل
زمستان ها هم که برف روب خانه ی ارباب هستم !

له عیش و عزا چو سماورم
دنگ کم نانجیب دنگ نیه کم خرم

مانند سماور در عیش و عزا همیشه در حال کار و سوختن هستم
اگر اعتراض کنی میگویند نانجیب و اگر هم نه فکر میکنند که خری....

خویان چو آقا بنده نوکرم
منعیان نکی دنه بان سرم


صاب خانه مثل ارباب و بنده هم مثل نوکرم
منعشان نکنی تو سری هم بهت میزنند...

اویشن گوشت گن ارامان سینی
تا انجا که حتی میگویند گوشت نامرغوب خریده ای...
چه بکم و دست کرانشینی
داد و هر کس بم حقم نیه سینی

نایت اسکین
یه ی هفته مینی مانگ بچو وسر
یک هفته مانده که ماه تمام شود
ژن صاحومال دس نیده کمر
زن صاحب خانه دستش را به کمر میگذارد و
و ژست تمام تیده پشت در
با ژست تمام می آید پشت در
له ور پای السم چو آقا و نوکر
جلوی پایش مثل اقا و نوکر بلند میشود
و ژنم ایوشم دمکه سماور
به زنم میگویم سماور را روشن کند
خوم دوم ارای میوه و شیرینی
و خودمم هم به دنبال میوه و شیرینی دوان میشوم
چه بکم و دس کرانشینی
داد و هر کس بم حقم نیه سینی

نایت اسکین

یه ی کری دیرن چو وچکه شیطان
یه پسری دارند عین بچه ی شیطون
صب له خو السی تیده ناو ایوان
صبا که از خواب پا میشه میاد توی ایون
جیبی پر له ریخ دس و تیرکمان
جیباش پر از سنگ ریزه و دست به تیرکمان
خید ارای قوری و جام و استکان (چرا کتاب این همه اشتباه تایپی داره ؟ )
و قوری و اسکانهای ما را نشانه میگیرد....
کس جرات نیری صدای بایده بان
کسی جرات ندارد صدایش بالا بیایید
بویشی جوانه مرگ سرم شکینی
بگوید جوان مرگ شوی الهی که سرم را شکستی
چه بکم و دس ...

نایت اسکین

داراییم بیه سه چوار دویت ویه کور
دارییم از دار دنیا تنها 4 دختر و یک پسر است (نگران نشین تنها اعضا خانواده فقط اینا نیستن !)
دوپتوی نیم دار یه ی جوفت لافه شر
یه ی جوفت مته کای وه ده م قیچی پر

و یک جفت متکای پر از پارگی (که جای دوختگی آن بسیار نامساعد و سفت شده)
سر نیه ده بانی چو پاره اجور
طوری که مانند پاره آجر سفت و سخت شده
سه رد گن که فی تیه یده خوره خور
و اگر هم سرت بد بیفتد به خورو پوف می افتی
چوار جام روحی یه ی دانه سینی
و چهار جام روحی و یک دانه سینی ...
چه بکه م له ده س کرانشینی؟
دادوه هه رکه س به م حه قم نیه سینی

نایت اسکین

زانی چند نفر هایمه یه ی حصار ؟
من اویشم پنچاه تو بویش پنجاو چوار


آیا میدانی چند نفر در یک خانه و حیاط زندگی میکنیم ؟
من میگویم 50 نفر اما شما همون 54 حساب کن...


دریژ و کوتاه کاردار و بی کار
صب هلسی دوینی له گوشه ی حصار


انواع ادمهای دراز و کوتاه و بیکار و شاغل و ...
صبحها که از خواب پا میشی میبینی گوشه حیاط ...


هفده افتاوه نریاسه قطار
باید پی نوبت بلیط بسینی

هفده آفتابه توی قطار صف شده اند
باید برای دستشویی رفتن هم بلیط بخری !

چه بکه م له ده س کرانشینی؟
دادوه هه رکه س به م حه قم نی
ه سینی

 

تقدیم به همه ی کرایه نشین های  عزیز انشاالله دراین زمانه کسی بی خانه نمانه




تاریخ : سه شنبه 91/1/8 | 4:57 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

در صف بهشت

در صف طولانی بهشت ،در روز قیامت یک راننده اتوبوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند .نوبت راننده که

رسید فرشته‌ای نگاهی عمیق به کارنامه‌اش انداخت و بهش  گفت: شما بفرمائید بهشت. نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامه‌اش کرد و بی معطلی گفت: شما برید جهنم که به خدمتتون برسند. کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش بلند شد

که: این بی عدالتیه که این یارو ، راننده اتوبوس به بهشت بره و من‌ به جهنم. من که  تمام عمرم را تو کلیسا صرف عبادت خدا کرده‌ام.فرشته با مهربانی بهش گفت: ببین، اون یارو رانننده اتوبوس وقتی رانندگی میکرد تمام سرنشینان اتوبوس هر کاری داشتند ول میکردند فقط  دعا میکردند ولی تو ، وقتی موعظه میخوندی تمام کسانی که تو کلیسا بودند خوابشون  میگرفت.

 





تاریخ : سه شنبه 91/1/8 | 4:41 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر
اگر لحظه ای موهای بدنت سیخ شد یا آرام لرزیدی یعنی . . .

علی کریمی در کنار بلندقدترین پسر ایران که در برنامه ماه عسل شرکت کرد.

از بلندی قد خودش دچاره عارضه شده بود. مجری ازش پرسید چه آرزویی داری.

گفت سه تا آرزو دارم. یکی اینکه سالم باشم. لپ تاپ داشته باشم. و علی کریمی رو از نزدیک ببینم.

همون شب علی کریمی یه لپ تاپ براش خرید و رفت به دیدنش و گفت هزینه درمانت هم میدم بری آلمان.

هر سه تا آرزوشو برآورده کرد.
مهم نیست قرمزی  یا آبی 

برای این کارخوب علی کریمی یک جمله بنویس.
 



تاریخ : دوشنبه 91/1/7 | 9:25 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

اگه گفتی نفروسط روی موتور اسمش چیه ؟




تاریخ : یکشنبه 91/1/6 | 10:57 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.