ابزار پرده خوش آمدگویی
ابزار وبلاگ
خرداد 90 - کوسالان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

با تمام وجود گناه کردیم و در تکرار آن اصرار،

اما نه نعماتش را از ما گرفت و نه گناهان مارا فاش کرد،

بیندیش،

            اگر اطاعتش کنیم چه میکند.

                                              (دکتر شریعتی)




تاریخ : پنج شنبه 90/3/19 | 9:16 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 آیت الله عبدالنبی نمازی، نماینده ولی فقیه و امام جمعه کاشان گفته است مشایی به برخی از اطرافیانش گفته است که آیت‌الله خامنه‌ای و  احمد جنتی تا دو سال دیگر نخواهند بود که بتوانند از کاندیدا شدن وی برای ریاست جمهوری جلوگیری کنند.

آیت الله عبدالنبی نمازی، نماینده ولی فقیه و امام جمعه کاشان  همچنین گفته است عزیز جعفری، فرمانده سپاه از رهبر جمهوری اسلامی، خواسته است تا اسفندیار رحیم مشایی را بازداشت کند، اما رهبر  خواستار بازداشت نیروهای «عملیاتی» جریان «انحرافی» شده است.

به گزارش وب سایت متعلق به دفتر آیت الله نمازی، وی  که در حاشیه درس خارج فقه «انحرافات و جریانات اخیر کشور» صحبت می‌کرد گفته است:«رئیس دفتر رئیس جمهور مراکز قدرت نظام را در اختیار خودش گرفته» است.

عبدالنبی نمازی همچنین گفته است: «آقای سرلشگر جعفری فرمانده کل سپاه رفتند خدمت مقام معظم رهبری و گفتند اجازه بدهید ایشان را بگیریم کل غائله حل می‌شود حالا نهایتاً چند روزی بعضی‌ها اظهار نگرانی خواهند کرد و تمام خواهد شد. آقا ظاهراً هنوز به این نتیجه نرسیدند ولی فرمودند همه عوامل را دستگیر کنید؛ کسانی که نیروهای عملیاتی این طرح هستند؛ آقا فرمودند با قوت بازجویی کنید و بررسی کنید اما حساب رئیس جمهور را جدا کنید.»

در هفته‌های گذشته انتقادها در مورد عملکرد اسفندیار رحیم‌مشایی بالا گرفته  است و  پیشتر نیز  در خواست‌هایی برای  بازداشت آقای رحیم مشایی و برخی افراد حلقه اول «جریان انحرافی» به اتهامات مالی و سیاسی  مطرح شده بود.

طی هفته‌های اخیر گزارش‌هایی در خصوص بازداشت افراد نزدیک به دفتر ریاست جمهوری ایران منتشر شده است.

به گزارش وب سایت الف، نزدیک به احمد توکلی نماینده مجلس، کاظم  کیاپاشا  از «دوستان 20
ساله رئیس دفتر رئیس جمهوری» که در زمان  ریاست اسفندیار رحیم مشایی بر سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و سازمان ایرانگردی و جهانگردی مشاور رسمی وی بوده، نیز بازداشت شده است.

عباس امیری‌فر، امام جماعت مسجد نهاد ریاست جمهوری، نیز پیش از این  به اتهام  دست داشتن در توزیع فیلم «ظهور نزدیک است» بازداشت شده است

برگرفته از دنیای امروز




تاریخ : سه شنبه 90/3/17 | 10:31 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

موشی در خانه تله موش دید.

به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد.

همه گفتند: تله موش مشکل

توست به ما ربطی ندارد.

 

ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید. از

مرغ برایش سوپ درست کردند ، گوسفند را

برای عیادت کنندگان سربریدند ، گاو را برای

مراسم ترحیم کشتند و تمام این مدت موش

در سوراخ دیوار بود، می نگریست و می

گریست.




تاریخ : دوشنبه 90/3/16 | 1:34 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر
یک خانوم 45 ساله که بیماری قلبی داشت در بیمارستان بستری
 
بود . در اتاق جراحی کم مانده بود مرگ را تجربه کند. خداوند را دید و
 
پرسید :آیا وقت من تمام است؟ خداوند گفت:نه شما 43 سال و 2ماه
 
و هشت روز دیگر عمر میکنید.
 
در وقت مرخص شدن از بیمارستان این خانوم تصمیم گرفت در
 
بیمارستان بماند و عملهای زیر را انجام دهد.
 
((کشیدن پوست صورت ، تخلیه ی چربی ها (لیپو ساکشن)،جمع و
 
جور کردن شکم و ...))
 
از اونجایی که او زمان بیشتری برای زندگی داشت تصمیم گرفته بود
 
که بتواند بیشترین استفاده را از این موقعیت کند.
 
بلاخره بعد ار آخرین عملش از بیمارستان مرخص شد. در وقت گذشتن
 
از خیابان در راه منزل بوسیله ی یک آمبولانس کشته شد.
 
وقتی با خدا روبه رو شد .پرسید:من فکر کردم شما فرمودید من 43
 
سال دیگر وقت دارم چرا مرا از زیر آمبولانس بیرون نکشیدید.
 
خدا جواب داد: من چهره ی شما را تشخیص ندادم.



تاریخ : دوشنبه 90/3/16 | 1:31 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر
یک سخنران معروف در مجلسی ، یک اسکناس صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ 
 
 دست همه حاضرین بالا رفت!

  سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن میخواهم کاری بکنم.

  و سپس در برابر نگاه‏های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟!

  و باز دستهای حاضرین بالا رفت...

  این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آنرا روی زمین کشید!

  بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟!

  و باز دست همه بالا رفت!!!

  سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید...

  و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین‏طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با مشکلاتی که روبرو میشویم، خم میشویم، مچاله میشویم، خاک ‏آلود میشویم و احساس میکنیم که دیگر ارزش نداریم، ولی اینگونه نیست و صرف‏نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم پر ارزشی هستیم...




تاریخ : دوشنبه 90/3/16 | 1:28 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر
دو آتش نشان وارد جنگلی می شوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند . آخر کار وقتی از جنگل بیرون می آیند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه ای تمیز .               
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
 اشتباه کردید ، آن که صورتش کثیف است به آن یکی نگاه می کند و فکر میکند صورت خودش هم همان طور است .
اما آن که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .
 
از کتاب زهیر پائولو کوئیلو
 
حالا فکر کنیم چندین بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم
 
 وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی نیست
یه کمی باید به خودمون شک کنیم
 



تاریخ : دوشنبه 90/3/16 | 1:26 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 

زنم گـــوید بـه من ، تو بی کلاسی

 نــدارد زنــدگــی بـا تـو  اســــاسی

 پُـزت عالـی بـه وقـت خـواستگــاری

 ولی اکنــون همیشـه آس و پاسی

 دهی اُملت به من هـرروزوهـرشب

 نمی بینـم به دست ات اسکناسی

 نه تفریحی ،نه مهمانی ،نه گردش

 نه ماشینی ،نه فرشی،نه پلاسی

 نه انگشتر، نه گردنبند ،نه گوشوار

 نه مانتوئی، نه چادر،نه لباسی ...

 بــرای خــاطــرت از جــان گــذشتم

 چقــدر ای مــرد ، رنـد و ناسپاسی

 بخشکی شانس، از فکـر و خیـالات

 نمانـده در سرم هــوش و حواسی

 به او گفتـم : تحمـــل کـن عـزیزم !

 نــدارد ســود عجــــز و التمــاسی

 به اوگفتم :بفـرماچـاره ام چیست؟

 اگــر کـــه چـاره کـــردی اقتباسی

 به مـن گفتا :دلت خوش کارمندی

 نه گیری رشـوه ای،نـه اختلاسی

 طلاقم ده ،رها گـــردم زدست ات

 نگیـرم بعــداز این با تـو تماسی !

 




تاریخ : پنج شنبه 90/3/12 | 10:40 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت

 شب ها بر ِ مـــاهــواره تا صبــح بنشست و کلیـپ دیدن آموخت

 برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت

 بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت

 هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت

 دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت

 با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت

 با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت

 آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های خفن، چتیدن آموخت

 چون سوخت غذای ما شب وروز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت

 پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت

 بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت

 




تاریخ : چهارشنبه 90/3/11 | 10:1 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

 


 

 




تاریخ : سه شنبه 90/3/10 | 1:59 عصر | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده


قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن


قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم


قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با زنها


قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی


قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.




تاریخ : سه شنبه 90/3/10 | 10:39 صبح | نویسنده : فهمی خدامرادی | نظر
.: Weblog Themes By VatanSkin :.